My_Space
لحظه اي در کنار من شاد بودن
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My_Space و آدرس mahpay.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





این مطلب اصلا طنز نیست خیلی هم دردناکه
اگر گفتید فرق واحد پول ایران و انگلیس چیه؟
در انگلیس شما یک کیف اسکناس می برید و با اوون ماشین می خرید....اما در ایران شما یک ماشین اسکناس می برید و با آن یک کیف می خرید.
اگر گفتید فرق گردش در تهران و پاریس چیه؟
در پاریس هر وقت خواستید گردش کنید از ماشین پیاده می شید و در تهران هر وقت خواستید گردش کنید سوار ماشین می شید.

اگر گفتید فرق یک تخم مرغ در تهران و در مسکو چیه؟
در مسکو اگر تخم مرغ را زیر مرغ بگذارند بعد از 21 روز احتمالا یک جوجه از تخم بیرون می آید....اما در تهران ممکن است از تخم مرغ هر موجودی بیرون بیاید...مثلا یک شتر.

اگر گفتید فرق محل کار ایرانی ها و امریکایی ها چیه؟
مردم امریکا در خانه استراحت می کنند...در اداره کار می کنند و در خیابان تفریح...اما مردم ایران در خانه تفریح می کنند...در اداره استراحت و در خیابان کار.

اگر گفتید فرق یک نویسنده ایرانی با یک نویسنده آلمانی چیه؟
یک نویسنده آلمانی وقتی نوشته هایش چاپ شد معروف می شود و یک نویسنده ایرانی وقتی جلوی چاپ نوشته هایش گرفته شد معروف می شود..

اگر گفتید فرق یک تاجر ایرانی با یک تاجر عرب چیه؟
تاجر عرب از وقتی شناخته شد موفق و خوشبخت می شه.... اما تاجر ایرانی از وقتی شناخته شد ناموفق و بد بخت می شه.

اگر گفتید فرق پلیس راهنمایی و رانندگی ایران با جاهای دیگه دنیا چیه؟
در همه جای دنیا وقتی ترافیک ایجاد بشود سرو کله پلیس راهنمایی و رانندگی پیدا می شود...اما در ایران وقتی سرو کله پلیس پیدا می شود ترافیک ایجاد می شود.

اگر گفتید فرق یک آدم موفق در ایران با سایر نقاط جهان چیه؟
در همه جای دنیا وقتی کسی موفق شود همه به او نزدیک می شوند و با او شریک می شوند و به او کمک میکنند ...اما در ایران وقتی کسی موفق شود همه از او فاصله می گیرند و رابطه شان را با او قطع می کنند و جلوی کارش را می گیرند.

اگر گفتید فرق یک زندانی در ایران با یک زندانی در اروپا و امریکا چیه؟
در اروپا و امریکا وقتی کسی زندانی می شود اعتبارش را از دست می دهد...اما در ایران وقتی کسی زندانی می شود اعتبار به دست می آورد.

اگر گفتید فرق سیستم اداری ایران با سیستم اداری کانادا چیه؟
سیستم اداری کانادا چون کار مردم را راه می اندازد و به آنها کمک می کند از مردم پول می گیرد....اما سیستم اداری ایران چون جلوی کار مردم را می گیرد از آنها پول می گیرد.

اگر گفتید تفاوت دشمن در ایران و جاهای دیگر دنیا چیه؟
در همه جای دنیا وقتی آدم دشمن داشته باشد جلوی کارش گرفته می شود....در ایران وقتی آدم ها دشمن داشته باشند تازه انگیزه کار پیدا می کنند

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:16 ] [ محمد حسن ماه پي ]

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود. راننده آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود،

سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟



چوپان نگاهی به جوان تازه به دورانرسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS) را فعال کند، شد.

منطقه ی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با ۶۰ صفحه کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده ی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

بالاخره ۱۵۰ صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا ۱۵۸۶ گوسفند داری.

چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.

آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد

مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

چوپان گفت: تو یک مشاور (مهندس صنایع) هستی.

مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی.


پ.ن: با عذرخواهی ار مهندسین صنایع
[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:15 ] [ محمد حسن ماه پي ]

[Image]

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:12 ] [ محمد حسن ماه پي ]

شهریه دانشگاهتون رو با بلیط اتوبوس پرداخت کنید.
ü تو شیشه شیر بچه شیرخوار نمک بریزید تا بانمک بشه.
ü بذارید پوشک بچتون خشک بشه و یادگاری بذاریدش لای دفترچه خاطراتتون.
ü از دوستتون که دماغشو عمل کرده عکس بگیرید و همراه عکس قبل عملش،توی جراید کثیرالانتشار چاپ کنید.
ü در انتهای پایان نامه تون هزینه خریدش رو ذکر کنید.
ü تمام جزوه هاتون رو با قلم نی و دوات بنویسید.
ü صدای استادتون رو ضبط کنید سر کلاس خودش به جای زنگ موبایل استفاده کنید.
ü به خواننده های رپ لقب استاد بدید و روی این قضیه تاکید کنید.
ü توی بزرگراه سعی کنید یک بار لذت رانندگی باچشم بسته رو تجربه کنید.
ü برای خواستگاری زمان تعیین کنید اما یک ساعت قبل قرار زنگ بزنید و بگید که توی راه پشیمون شدید.
ü نمای بیرون خونتون رو با سنگ پا نما کنید.
ü سر صبح یک سطل اب سرد رو پدر بزرگ نود سالتون بریزید تا از خواب بیدار بشه.
ü بچه ای که تازه حرف زدن یاد گرفته مجبور کنید سه بار پشت سر هم بگه (6سیخ جیگر،سیخی 6000)
ü تو سبد میوه بجای خیار،خیارشور بذارید.
ü نامه های اداریتون رو با مداد گلی بنویسید.
ü داخل سینما همون اول فیلم با صدای بلند اخر فیلم و تعریف کنید طوری که همه مردم بشنوند.
ü برای دوستتون که خیلی پرنده دوست داره کادو یک کلاغ تو قفس ببرید.
ü روی کاپوت ماکسیماتون رو بارنگ به شکل خودرو های مسافرکش شطرنجی کنید.
ü به بچتون زالزالک بدیدو بگید: بخور این سیب ام پی تریه!
(منبع:ستون ازاد)

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:12 ] [ محمد حسن ماه پي ]

آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):


اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروطم ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند.


روشي پليد

يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدم هيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگه نوشتم و برگه را تحويل دادم:

«در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويان شاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمرهي صفر را به بيستِ با تقلب ترجيح ميدهم.»

نمرهي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.




صم بکم عمى فهم لايعقلون

درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدم سوالات کمي برايم ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اول ابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادر تبديل به شير ميشود تا برهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. اما نقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:

«جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنم اما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است و نبايد «صم بکم عمى فهم لايعقلون» بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه از دانسته هاي خود بنويسم.»

بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.




اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابق معمول! خداوکيلي ديگر اين درس 3 واحدي را خوانده بودم ولي چه کنم که در مغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمرهي خود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7 ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبي هم تحت هيچ عنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:

من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد

نمرهي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.




وساطت حافظ

استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش شهبازي بود ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانش پر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟ بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينجا زده بودم و واژه ي «شهباز» را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستم ثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :

«جناب استاد من که «حافظ» را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشق حافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظ بزنم و ببينم چه ميشود، اين بيت آمد»:

خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند

شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند

بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود. خدايا مرا ببخش.




تصوير من رو شطرنجي کنيد

امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال
شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم
تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10
نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها
شرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم.
براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم
سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا
کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:

«موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان يزدي در
دانشگاهها در طي 16 سال اخير.»

19 گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.




اگه مردي منو بنداز

با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!!
کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بود
و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:

«جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود.
اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين
درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد.»

 

اینا کار من نبودن از زبون یک دوست نوشتم

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:11 ] [ محمد حسن ماه پي ]

ضدحال یعنی وقتی یه قرار لطیف تو اینترنت داری connectنشی!
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!
ضد حال یعني تو وبلاگ موزیک دانلود کنی رو ۹۹ دی سی بشی !!
ضدحال یعنی gf-تو بیرون با یه پسر دیگه ببینن!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ……. تومن!
ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !
ضدحال یعنی با.۹.۷۵ افتادن!
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!
ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه ۲۵!
ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰
ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!
ضد حال یعنی بری عروسی خانمها و اقایون جدا باشن!
ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای………مامان بیاد تو!
ضدحال یعنی history پاک نکنی همه ایمیلاتو داداشه فضولت بخونه! ضدحال یعنی نفر ۱۱کنکور شدن!
ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف!
ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!
ضدحال یعنی پژو RD!
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!
.ضدحال یعنی id caller داشتن!
ضدحال یعنی عشق یه طرفه!
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد! ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی با gf-ات بری کافیشاپ دخترخالتو ببینی!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!

و ...

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:11 ] [ محمد حسن ماه پي ]

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:10 ] [ محمد حسن ماه پي ]

سه نفر آمريکايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شرکت در يک کنفرانس مي رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريکايي هر کدام يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که ايراني ها سه نفرشان يک بليط خريده اند. يکي از آمريکايي ها گفت: چطور است که شما سه نفري با يک بليط مسافرت مي کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهيم.

همه سوار قطار شدند. آمريکايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند توي يک توالت و در را روي خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بليط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بليط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لاي در يک بليط آمد بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمريکايي ها که اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند که چقدر ابتکار هوشمندانه اي بوده است.

بعد از کنفرانس آمريکايي ها تصميم گرفتند در بازگشت همان کار ايراني ها را انجام دهند تا از اين طريق مقداري پول هم براي خودشان پس انداز کنند. وقتي به ايستگاه رسيدند، سه نفر آمريکايي يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که آن سه ايراني هيچ بليطي نخريدند. يکي از آمريکايي ها پرسيد: چطور مي خواهيد بدون بليط سفر کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمريکايي و سه ايراني سوار قطار شدند، سه آمريکايي رفتند توي يک توالت و سه ايراني هم رفتند توي توالت بغلي آمريکايي ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار يکي از ايراني ها از توالت بيرون آمد و رفت جلوي توالت آمريکايي ها و گفت: بليط ، لطفا !!!

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:9 ] [ محمد حسن ماه پي ]

جو گیرشدن مرد دهاتی جلوی خانمها(عکس)

به این میگن مرد خوووووووب !!!


خلاقیت با سوزن!

[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:9 ] [ محمد حسن ماه پي ]


یه پیرزن ایرانی
از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش را با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.



مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.


پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه ام رو با خودممیارم.



مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1
) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "



درست بود حالا سوال دوم :

2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای " 2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟


درسته ، حالا سوال سوم:

3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟

نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟

پیرزن میگه : " توگور "




واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوه ش این جور ترجمه
میکنه: از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "



اکنون پیرزن یک شهروندآمریکایی شده!!!
[ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, ] [ 11:8 ] [ محمد حسن ماه پي ]
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 13 صفحه بعد
.:Design by:Mahpay :.

درباره وبلاگ

اين وبلاگ به جمع آوري مطالب جالب و سرگرم کننده براي شما ميپردازه اميدوارم خوشتون بياد
امکانات وب
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت